پول سفید روزنوشته‌های اعتمادالسلطنه درباره‌ی خرج کفن و دفن مادرش از پول حلال نوشته: زمان انتشار:

آدم‌های اهل خدا همیشه یادشان است که دنیا چیزی نیست جز مزرعه‌ی آخرت. می‌دانند در گذر از این مزرعه چه ره‌توشه‌ای بردارند تا وقت سوال و جواب شب مرگ دست‌شان خالی نباشد. تدارک کَفَن و مخارج تدفین و حلال بودن پولش هم اهمیت ویژه‌ای دارد. آدم معتقد به خدا و روز قیامت باید از قبل پول حلالی پس‌انداز کند تا در آن ساعتی که دیر یا زود می‌آید مخارج کفن‌ودفن او مشکوک به حرام نباشد. اعتمادالسلطنه در این یادداشت‌ها از حساب و کتاب پول سفید و حلالی می‌نویسد که مادرش برای چنین مخارجی کنار گذاشته و وصیت کرده تا مجلس آبرومندی برگزار شود و جنازه به عتبات حمل شود. خود اعتمادالسلطنه هم نه ماه پس از مرگ مادرش می‌میرد.

یکشنبه ۱۴ محرم ۱۳۱۳ (۱۶ تیر ۱۲۷۴)

امروز صبح زودی آمدند که شما را حاجیه خانم می‌خواهد. وقتی‌ که رفتم دیدم نشسته‌اند، یعنی پشت‌شان را یکی از کنیزها نگاه داشته، نبض همان‌طور صدوسی قرحه می‌زد و ضعف در کمال شدت است. چشم‌شان را باز کردند و نظر حسرتی به من نمودند. دو کلمه حرف زدند. مشاعر تمام به جا بود و متصل ذکر «لا‌ اله الا الله» می‌گفتند. دست‌شان را بوسیدم. وداع آخری کردم بیرون آمدم. مدتی نگذشت که صدای شیون بلند شد. مرحوم شدند. سه‌ونیم از دسته رفته بود که به رحمت ایزدی پیوستند.
وصیت‌نامه به خط خودشان نوشته بودند که برای من آوردند. هزار تومان وجه حلال برای مصارف شخصی خودشان امانت گذاشته بودند. آنچه وصیت کرده بودند تماما را بحمدالله موفق شدم و به عمل آوردم. از تغسیل و تکفین و حمل جنازه، مجلس ختم، مجلس روضه‌خوانی، چیزی که باقی مانده حمل جنازه است به عتبات عالیات که ان‌شاءالله تعالی در اوایل زمستان اگر زنده ماندم خواهم نمود.
سه به غروب مانده‌ی این روز شوم از صاحبقرانیه به حضرت عبدالعظیم رفتیم. سه از شب رفته آنجا وارد شدیم. به محبت و مهربانی‌های مشکوه‌الدوله که تا زنده‌ام فراموش نخواهم کرد، تمام لوازم کار آنجا فراهم بود. بعد از به طور امانت به خاک سپردن، چهارونیم از شب رفته وارد شهر شدیم.

دوشنبه ۱۵ محرم

صبح که از خواب برخاستم این شعر را مکرر می‌خواندم و ندبه می‌کردم:
دانی ز رفتن تو، ما را چه ماند در دل / از کاروان چه مانَد جز آتشی به منزل
مجلس ختم در مسجد سپهسالار است. تدارک بسیار عالی دیده شده است. بیشتر از علما و رجال دولت به تسلی آمده‌ بودند. طرف عصر دستخط مبارک در کمال التفات و مخصوصا با قلم ایرانی و خط خوش و درشت مرقوم شده بود، با کاغذ صدر‌اعظم رسید. نزدیک مغرب عزالدوله که مامور شده بود از برای برداشتن ختم به مسجد آمده بودند خواهش کردیم که فردا تشریف بیاورند.

تصویر: نقاشی ناصرالدین شاه از اعتمادالسلطنه
۱۲۹۵ هجری شمسی

سه‌شنبه ۱۶ محرم

باز صبح جمعی از علما و رجال دولت بودند که عزالدوله وارد شدند و مجلس ختم را برچیدند. در خدمت ایشان صاحبقرانیه رفتیم و بنا به رسم ادب منزل صدراعظم ورود کردیم. ناهار هم آنجا صرف شد. بعد از ناهار شاه احضار فرمودند در معیت صدر‌اعظم به حضور رفتیم. زیادتر از روز قبل اظهار التفات فرمودند و این عبارت را مکرر بیان می‌فرمودند که فلان‌کس از طرف مادرش از ایل قاجار است. از حضور که بیرون آمدم پنج به غروب مانده به طرف شهر راندم.

چهارشنبه ۱۷ محرم

در شهر مانده مشغول تدارک سفر بودم.

پنج‌شنبه ۱۸ محرم

بنا به وصیت مرحومه‌ی والده که باید مخارج فوت او از پول حلال خودش باشد، صندوق حاجی طرخانی بزرگی که در خانه داشت گشودم. ده کیسه هر کیسه صد تومان پول سفید که در هر کیسه به خط خودشان نوشته بودند که از پول فروش گندم اسماعیل‌آباد است دیدم و چون مادر من از زنان خیلی محتاط بود، به تصور اینکه شاید علاوه بر این هزار تومان پولی هم داشته باشد در آن صندوق و دو یخدان دیگر هرچه تفحص شد دیناری پول نبود و یقینا اگر چیزی می‌داشتند در وصیت‌نامه‌ی خودشان می‌نوشتند.
ما به سیلی صورت خودمان را سرخ نگاه داشته و می‌داریم که آبرویمان تلف نشود. حتی مبلغی پول زرد، من خودم خدمت ایشان داشتم، آنها هم نبود. گمان می‌کنم که این پول زرد شخصی مرا که تقریبا پانصد امپریال می‌شد و قدری باجقلی روسی مریم سلطان دزاشوبی همان دلاله‌ی محتاله که حملی از نوروز برداشت و دو سال قبل خواست به ریش من ببندد، در حیات خود آن مرحوم این مبلغ را زده و برده باشد.

جمعه ۱۹ محرم

امروز در باغچه بودم. عصری اهل خانه برای شب هفته به حضرت عبدالعظیم رفتند. می‌گفتند که میرزا عبدالباقی آنجا تدارک زیادی دیده بود. خلاصه آنکه هزاروچهل‌وپنج تومان از برای همین فوت والده خرج شده است.

اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشاردرباره نویسنده

روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر: 1389

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *