استخوان پای چهارپا
آوردهاند این بازی از مخترعات طلخک مسخرهچی سلطان محمود بوده است.
قاب استخوانی است مربع و مستطیل که در پای چهارپایان به هم رسد. یک روی محدب و برجسته که بُک گویند و روی دیگر مقعر و فرورفته که جک (جیک) خوانند. به ترکی شک و طوقش نامند. اکثر بازماندگان قاب مردمان کپنکپوش میدانی جمع میشوند در حالت پریشانی، عمدهی قماربازان و زمرهی خانهبراندازان مقامر حقیقی این جمع پریشان و کلکباز تحقیقی ایشاناند. بیشتر این زمرهی بیسروپا برخی قلیانفروش و راهدار معابر و فرقهای خاکروب سرای مقامرند. اکثر کشیکچی بازار و قلیلی عزب قاطرچی و بیعار، فوجی شاگرد حلیمی، جوقی دستپرورد آلوفروش و حلوایی، طایفهای گوشهنشین و گروهی بیخانمان و ویلان.
هرگاه امردی پدرمردهای نادان و کودک مادر شویگرفته و سرگردان که هرزهکاریش پیشه است و قماربازیش اندیشه، با این گروه بیشکوه یار گردد و محرم راز شود، جگرک نوشد، نیمتنه پوشد، کپنکی در پشت گیرد و دگنکی در مشت، که آن یک مقابل جل تازی است و این برابر دهلنوازی.
قاب سرپا
قسمتی از قاببازی معروف به قاب سرپا است که دو نفر هر کدام قابی که در دست دارند میافکنند. هر کدام اسب نشست که طرف مورب قاب است، افکندن قاب او راست. به گروه معینی قرار میدهند، قاب را سرپا میافکنند. هر که قابش اسب آمد از نزدیک یا دور قاب را برداشته به قاب حریف میزند. اگر خورد، دو سر گرو برده است. اگر نخورد، یک سر برده است. بسی اتفاق افتاده است که بعد از خوردن قاب حریف اسب مینشیند. زدن قاب حریف راست، اگر در ابتدای افکندن قاب خر بنشیند که طرف همواری است، قاب خوابیده بر آن خر باید سوار شود دو سر ببرد.
چهار قاب
قسم دیگر چهار قاب نشسته به هوا میافشانند. یک قاب از آنها نشان دارد که دو سر میبرد. باقی یک سر. اگر در افشاندن هر چهار قاب جیک نشیند، حریفی که افکنده است قاب را چهار سر میبرد. اگر چهار جیک نشیند نیز چهار سر میبرد. اگر چهار اسب نشیند چهار سر میبرد، اگر دو اسب باشد دو سر، اگر دو خر و دو اسب نشیند، نه برده و نه باخته است. اگر چهار خر نشیند چهار سر باخته است.
سه قاب
قسم دیگر سه قاب است و آن چنان است که آجری در میان مجلس مینهند. دو حریف هر کدام به طرفی از خشت مینشیند. گرو معینی قرار میدهند. بعد از آن قاب را بر روی خشت میافشانند. دو اسب دو سر میبرد. دو خر دو سر میبازد. دو اسب و یک خر سه سر میبازد، به اصطلاح سه پلشت مینامند.
حیلهها و داوری
رسم است که گرو را سه سر چهار سر هم بندند. اگر بعد از افشاندن بجول یکی از سه قاب کج بنشیند، حکمی ندارد مگر آنکه از خبرهی فن تصدیق آن را بپرسند و نزاع و مشاجره نمایند.
حیلهای که در قاب میکنند آن است که قاب را سوراخ میکنند و سرب در میان سوراخ میریزند که در افشاندن سنگین باشد و مقصود بیاورد.
یک روز مصطفای سه شیری قاب را به خشت زد. با حسن مشغول سهقاب بازی بودند. قابش یکی کج نشست، گرو را هم به مبلغی خطیر بسته بودند. در میان دو حریف قیلوقال برخاست، چنگ در هم زدند، جنگ درگرفت، گریبانها دریده، ریشها کنده، خاطرها پراکنده شد. بعد از هایوهوی و مجادلهی زیاد قرار دادند که از شیخالمقامرین فتوی بپرسند و آنچه وی بگوید تاوان بدهند. هر دو حریف به آستان شیخ آمده حکایت را تقریر کردند. شیخ با کمال فصاحت و بلاغت و نصیحت بیان کرد که به حکم قمار بردن حق حسن جاشیری است. ولی چون بجول اندکی کج نشسته است مصطفی نباید تمام گرو را بدهد. علی اردنگی که پیر مقامرین روزگار بود و تالی لجلاج حضور داشت. ایراد بر بیانات شیخ گرفت که حکم را پیچیده و غامض فرمودهاید. این مطلب خلاف رای جمهور است. در میان شیخ ذره و علی اردنگی بحث علمی برخاست و گفتوگو به طول انجامید. علی اردنگی گفت چون مطلب پیچیده است این تاوان قمار را باید شیخ بفرمایند، از آنکه دیه بر عاقله است، تا طی گفتوگو شود. شیخ تبسمی کرده فرمود:
این شنیدم که قاضیای در بلخ/ حکم بر غیر عدل میفرمود
مسگری دیگ شاه کوچک ساخت/ او غرامت به زرگری فرمود