چراغ‌ها را شاه خاموش می‌کند خاطره‌ی دختر ناصرالدین‌شاه از بازی من‌درآوردی پدرش برای زنان حرمسرانوشته: زمان انتشار:


بازی‌های مفرح من‌درآوردی و ابتکاری در میان جمع دوستان و خانواده متداول است. بازی‌های معمولا ساده‌ای که حداقل خاصیت‌شان این است که وقت جمع را خوش کنند و نگذارند حوصله‌ی جمع سر برود. برای امروزی‌ها پانتومیم و مافیا همین نقش را دارند. ناصرالدین‌شاه هم در دوره‌ای بازی ساده‌ای ابداع می‌کند تا اهل اندرون را سرگرم کند اما واقعه‌ی ناگواری رخ می‌دهد و شاه تصمیم می‌گیرد بساط این بازی را جمع کند. آنچه می‌خوانید گزارش دختر او تاج‌السلطنه است از این بازی و ماجراهایش.
از عصر به خانم‌ها خبر می‌دادند

یکی از بازی‌هایی که من خیلی دوست داشتم و مایل بودم در تمام شب‌ها که این بازی دایر است حضور داشته باشم، بازی‌ای بود که پدرم اختراع نمود و اسم آن بازی را چراغ‌خاموش‌کنی گذاشته بودند. چراغ گاز در اندرون صد عددی بود لیکن چراغ الکتریک تازه اختراع شده بود و تمام عمارات سلطنتی را چراغ الکتریک کشیده بودند. محل این بازی تالار ابیض بود و به واسطه‌ی وسعت مکان، آن نقطه را پدرم برای این کار انتخاب کرده بودند. در شبی که این بازی شروع می‌شد، از عصر به خانم‌ها خبر می‌دادند که امشب چراغ‌خاموش‌کنی است. زن‌های محترم و خانم‌های بزرگ اغلب حاضر نمی‌شدند، چون برای خود یک وهن عظیمی می‌دانستند. لیکن سایرین حاضر و با کمال بشاشت این بازی را شروع می‌کردند.

شناخت دوست و دشمن

این بازی که آن‌قدر اهمیت داشت و همه دوست می‌داشتند، بازی کودکانه‌ای بود در ظاهر. در باطن پدر من مقصود عظیمی از این بازی داشت: اولا می‌خواست از داخله‌ی حرمسرا کاملا مستحضر و مسبوق باشد؛ دیگر اینکه می‌خواست بداند کدام خانم‌ها با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسایل برای فهم این کار بود. در اوایل که ابدا این خانم‌ها مطلب را نفهمیدند سهل است در اواخر هم نفهمیدند مقصود چه بود. فقط با یک سطحی تماشا کرده، این را مثل یک اشتغال خیالی تصور می‌کردند.

مختار بودند

این بازی عبارت بود از: خاموش کردن چراغ در تاریکی، حکم قطعی در آزادی داشته، همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند.

پهلوی دکمه‌ی چراغ می‌نشست

تمام این خانم‌ها در اول شروع به بازی در میان تالار می‌نشستند، مشغول صحبت بودند. پدرم در روی صندلی پهلوی دکمه‌ی چراغ می‌نشست. همین‌طور که اینها مشغول صحبت بودند، چراغ را خاموش می‌کرد. یکمرتبه هرج‌ومرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان برپا، هرکسی مشغول کاری. اگر با اخلاق بود، فورا به گوشه‌ای خزیده، خود را در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده، جانی به سلامت درمی‌برد. اگر وحشی بود، کتک می‌زد و کتک می‌خورد و البته می‌دانید در همه‌جا اکثریت با اشخاص شریر است. پس در همین بین‌ها که صدای هیاهو شیون می‌کرد و تاریکی مطلق بر عظمت آنها می‌افزود و یک محضر غریبی به حاضرین می‌نمود، مثل یکی از زاویه‌های جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگاه چراغ روشن و هرکی به هر حالتی بود دیده می‌شد. اغلب لباس‌ها پاره‌پاره، گونه‌ها و صورت خون‌آلود، عریان و مکشوف‌العوره که از شدت کتک خوردن قطعه‌ی بزرگ لباس‌شان فقط یک ربع متر بود. صورت‌ها موحش، موها پریشان، چشم‌ها سرخ و غضبناک. اغلب آنهایی که با احتیاط‌تر بوده، در زیر میزها و صندلی‌ها پنهان و پاها و دست‌ها بیرون، هیکل عجیب‌ غریبی.

روشن شدن چراغ

و تعجب در این است. به محض روشن شدن چراغ، تمام مشغول خنده شده، دوباره این کار شروع می‌شد و پس از اینکه تقریبا دو سه ساعت این بازی امتداد داشت، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباس‌هاشان پاره و بی‌مصرف شده بود به اعطای پولِ لباس سرافراز، مجلس ختم، بیچاره‌ها پراکنده شده، تا صبح در منازل خود مشغول اصلاح حال خود بودند. و من تعجب می‌کنم که در موقع شروع، دوباره حاضر شده و با یک مسرتی خود را به مشت و لگد عرضه می‌کردند.

گیس مرا دور گردنم پیچیدند

من در این شب‌ها در پشت سر پدرم می‌ایستادم و به ‌کلی از جمله‌ی اشرار محفوظ بودم تا اینکه در یک شبی، همین‌طور که مطمئن ایستاده بودم، یکمرتبه از عقب سر، دستی قوی از گیس‌ها من را گرفته و مرا با یک جدیت فوق‌العاده به روی زمین انداخت. شروع به کشیدن کرده و گیس مرا دور گردن من پیچیده، با فشار سختی صدای مرا که بی‌اختیار فریاد می‌زدم خاموش کرد. چیزی نمانده بود خفه شده بمیرم که یکمرتبه چراغ روشن و مرا به حال نیمه‌جان دیدند. مرتکب این کار خیلی به سرعت فرار کرده بود لیکن کشف شد و این کنیز کُردی بود از کنیزهای پدرم و از کسان خواهر من که زن عزیز‌کرده بود. تطمیع و تحریص شده، پولی گرفته بود که به من اذیت کند. آن هم خواسته بود یکمرتبه مرا و هم آنها را از زحمت خلاص کند. اما چون خدا نخواست و باید در این تئاتر بزرگ زندگانی پرده‌ها تماشا کنم زنده ماندم.
پس از این قضیه، این بازی موقوف شد و این کار اسباب نزاع مادر من و زن پدرم شد…

خاطرات تاج‌السلطنه درباره نویسنده

خاطرات تاج‌السلطنه، به کوشش مسعود عرفانیان، نشر تاریخ ایران: 1378

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *