چون بر حسب امر ناصرالدین شاه مقرر شد که این جاننثار، عبدالغفار، جمعیت دارالخلافهی ناصری را از روی تحقیق و تدقیق مشخص کند، جاننثار دید هرگاه بخواهد خود تنها متصدی چنین خدمت بزرگ شود اقلا یک سال به طول خواهد انجامید و آن وقت علاوه بر آنکه ظاهرا چنین مینماید که در انجام خدمت مرجوعه به خود قصوری ورزیده و تکاهل نموده، از طرفی در عرض آن مدت مدید چه بسیار اختلاف در عدد نفوس واقع میشود: چنانچه جمعی به اطراف پراکنده میشوند و جمعی به سمت دارالخلافه توجه میکنند و جمعی از کتم عدم به عرصهی وجود میآیند و امثال آن. و از طرفی در مدرسهی مبارکهی دارالفنون به سمت معلمی کل علوم ریاضی مفتخر میباشد و چند طبقه شاگرد دارد که بعضی از آنها نزدیک است فارغالتحصیل شوند و در آن مدت از تحصیل و تکمیل باز میمانند بلکه آنچه کسب نمودهاند به کلی فراموش میکنند.
مصلحت دید این خدمت را به دستیاری متعلمین خود انجام دهد
پس به اشارهی نواب اشرف والا، اعتضادالسلطنه، وزیر علوم، مصلحت چنان دید که این خدمت را به دستیاری جمعی از متعلمین خود انجام دهد. پس از میان آنها هشت نفر شاگرد بزرگ معقول و مودب و باهوش را اختیار نموده که اسامی آنها از این قرار است: محمدحسن میرزا، علیخان ولدِ ملکالشعرا، علیخان ولدِ مرحوم محمدقاسم خان، میرزا علیاکبر، سلیمان خان، سلیمان قلیخان، حسینقلیخان، عباسعلیخان. و اول به جوف حصار قدیم ابتدا نمود و ارگ مبارک سلطانی را با چهار محلهی بزرگ که عودلاجان باشد با چالهمیدان و سنگلج و محلهی بازار میان آنها قسمت نمود از این قرار:
ارگ و محلهی بازار: سلیمانخان و عباسعلیخان.
عودلاجان: محمدحسن میرزا و علیخان کوچک.
چاله میدان: سلیمانخان و علیخان.
سنگلج: میرزا علیاکبر و حسینقلیخان.
و به آنها دستورالعمل داد که هر دو نفر با همدیگر حرکت کنند و چون وارد کوچه شوند همیشه ضلعی را که به سمت شمال یا مشرق باشد یکی از آن دو نفر اختیار کنند و ضلعی را که به سمت جنوب یا مغرب باشد آن دیگر. و ضلع اول را یمین نهاد و ضلع دوم را یسار. و به اذن نواب اشرف والا، با هر دسته یک دو نفر از دهباشیان محلات و یک نفر فراش از فراشان مدرسهی مبارکه و دو نفر قراول از سربازان مهندس همراه کرد.
از روز شانزدهم رمضان به عمل شروع شد
چند روز اول نظر به اینکه خوب به کار مانوس شوند و خطا نکنند، همگی را متفقا حرکت داده و خود جاننثار همیشه با آنها بود. درب هر خانه که وارد میشد، مرد بزرگتر صاحبخانه را میطلبید و اگر او حاضر نبود زن بزرگتر عاقله را و شروع میکرد به سوال. و چون دید که عموم مردم، از ذکور و اناث، کمال وحشت و تحاشی دارند از حقیقتگویی و خیالات واهیه در سر گرفتهاند، منجمله گمان میکنند که مقصود اولیای دولت ابدمدت از تشخیص جمعیت آن است که صرف خندقی از آنها گرفته شود یا غربا و متفرقه را از شهر بیرون کنند یا سالیانه از آنها سری گرفته شود و امثال آنها، و اگر بدان عقاید فاسد باشند تشخیص جمعیت از روی حقیقت کمال صعوبت خواهد داشت و بلکه متعسر است، چون که جاننثار ماذون نبود که وارد خانه و عیال مردم شود و اصحاب خانه را سرشمار کند، و تحقیق مطلب موقوف بود به سوال و جواب، و این حالت نه مخصوص اهل ایران است، در سایر ممالک سابقا چنین بود و هنوز در بعضی ولایات باقی است: شهریان در وقت تشخیص عدد نفوس بلاد گمان کنند مقصود گرفتن سرباز است. پس بالجمله ناچار درب هر خانه که وارد میشد، قریب ربع ساعت معطل شده، صاحب را به سوگند و هزار لسان مطمئن میکرد.
و باز خود احتمال میداد که خلاف بگویند
سوالات مختلفه از آنها میپرسید. اول از عدد مجموع مردانی که شب در آن خانه متوقف میباشند از آقا و نوکر و صاحبخانه و اجارهنشین و غیره. دویم، از عدد زنان بزرگ. سیم، از عدد اطفال شیرخوار تا پنج ساله از ذکور و اناث. چهارم، از عدد جوانان بزرگتر از پنج سال تا پانزده سال از ذکور و اناث. پنجم، از عدد خواجه و غلام سیاه. ششم، از عدد کنیز سیاه. هفتم، از عدد دایه و خدمتکار و گیسوسفید. هشتم، از عدد مجموع اشخاصی که در آن خانه متوقفاند عموما از صغیر و کبیر و سیاه و سفید و ذکور و اناث، آقا و نوکر، صاحبخانه و اجارهنشین. و آن وقت این جوابها را با همدیگر موازنه کرده اگر خلاف میگفتند زود بروز میکرد و از آنها مواخذه کرده بعد تصحیح مینمود. و بعد سوال میکرد از عدد اشخاص ایل قاجار که در آن خانه منزل دارند و از عدد اشخاص تهرانی و اصفهانی و آذربایجانی و غیره. و این اعداد را نیز با سابق موازنه میکرد. و قبل از آنکه از صاحبخانه این مطالب را سوال کند یا بعد از آن، از دهباشی محله که فیالجمله اطلاعی داشت سوال مختصری میکرد و با اعداد سابق مطابقت مینمود. و چون سوال و جواب مدتی به طول میانجامید، از اهل خانه ناملایمات میدید و کنایات میشنید و تحمل میکرد. آنوقت از درب آن خانه گذشته به درب خانهی دیگر میرفت و به همان دستورالعمل رفتار میکرد. و بعد از آنکه متعلمین این دستورالعمل را خوب آموختند، آنها را در محلات پراکنده کرد و هر دسته جداگانه مشغول عمل بودند و خود همهروزه در محلات میگشت و به دو سه دسته سرکشی میکرد. و از طلوع آفتاب تا حوالی غروب مشغول بودند تا از عمل ارگ مبارک و محلات داخل شهر فارغ شدند و جمعیت همهی خانهها را از اعلی و ادنی مشخص نمودند بدون استثنا جز عمارات خاصهی اعلیحضرت شاهنشاهی.
آنوقت به خارج شهر پرداخت و خانههای اطراف را تا حد حصن خندق جدید دارالخلافهی ناصره نیز مابین همین چهار دسته مهندس قسمت نموده و هر کدام را بر سر کار خود گذارد. و خود نیز با آنها در گردش بود و آنچه خانه و کاروانسرای و قلعه در جوف این حصار واقع بود ضبط نمود.
و روز دوازدهم ذیالقعدهالحرام به کلی فارغ شد
عمل قریب دو ماه به طول انجامید و به قدر وسع و طاقت در انجام این خدمت سعی و مواظبت نمود و حتیالامکان دقت کرد که به حقیقت مقرون شود. و با وجود آن، به خاک پای مبارک عرض نمیکند که جمعیت دارالخلافهی ناصری واقعا همین است که مشخص نمود بلکه عرض میکند که احدی را ممکن نیست بیش از این دقت نماید و تشخیص نفری را بیش از اینکه به دست آمده به حقیقت نزدیکتر کند به خصوص در اوقاتی که این عمل مقارن شود با حفر خندق و با اخذ تفاوت ترقی قیمت اراضی خارج شهر و با اخذ قیمت زمینهای جوف شهر و وصل به حصار قدیم که به تدریج بر آنها مردم عمارت بنا نهادهاند.
جمعیت دارالخلافه
جاننثار جمعیت دارالخلافه را جز سپاه، صدوچهلوهفت هزار و دویستوپنجاهوشش نفر یافت و عدد بیوت را نههزار و پانصدوهشتاد باب. و بر فرض آنکه در عدد اول تقریب و اختلافی واقع نشده باشد، یقینا در عدد ثانی هیچ اختلاف واقع نشده زیرا که هیچ خانه از قلم نیفتاده و همه را باببهباب شمرده. و چون عدد اول را بر عدد ثانی قسمت نماییم، خارج قسمت شانزده میشود. یعنی که به طور وسط جمعیت هر خانه از صغیر و کبیر شانزده نفر است. و این عدد اگرچه به نظر قلیل میآید ولیکن جاننثار متعهد میشود که اگر شخص بتواند وارد خانه و عیال مردم شود و جمع را به رایالعین سرشمار نماید، محال است که جمعیت متوسطه را به هفده و هجده برساند. یعنی که تمام جمعیت دارالخلافه را به صدوشصت هزار. زیرا که بعد از تحقیق و رسیدگی معلوم شده که قریب ثلث خانههای دارالخلافه جمعیتش از شش هفت نفر بیش نیست چون که بسیاری از مردم مثل تجار و ارباب قلم خانههای وسیع دارند و جمعیتشان یک مرد است و یک زن و یک دو طفل و یک کنیز یا یک خدمتکار و یک نفر نوکر یا خانهشاگرد و هیچ اجارهنشین به خود راه نمیدهند. معروف است که در خانهی یهودان جمعیت از همهجا بیشتر است و نکتهاش ظاهر است. با وجود آن، خود جاننثار عدد کل نفوس آنها را از صغیر و کبیر هزاروپانصدوهفتادوهشت نفر یافت. بعد از آنکه در جمیع خانههای آنها وارد شده و اتاقبهاتاق همه را سرشمار مینمود و عدد بیوت آنها را صدوشصت باب یافت. و حال چون عدد اول را بر ثانی قسمت کنیم، خارج قسمت اندک از ده کمتر میشود. یعنی به طور متوسط در هر خانهی یهود ده نفر جمعیت است.
اعتقاد عموم ناس بر این است که جمعیت دارالخلافه اقلا به کرور میرسد لیکن این عقیده فاسد است و بیماخذ. زیرا که ایشان هنوز دههزار و صدهزار نفر جمعیت را در محل مکشوف و بلامانعی ندیدهاند تا از آن روی پانصد هزار را تصور کنند.
بالجمله نتایجی که ازین عمل یافتم
در هر محله، اول، عدد اشخاص صاحبخانه از صغیر و کبیر؛ دویم، عدد اشخاص اجارهنشین از صغیر و کبیر؛ سوم، عدد مردان بزرگ از سیاه و سفید؛ چهارم، عدد زنان بزرگ از سیاه و سفید؛ پنجم، عدد اطفال شیرخوار تا پنج سال از ذکور و اناث؛ ششم، عدد جوانانی که از پنج سال بزرگتر باشند تا پانزدهسال از ذکور و اناث؛ هفتم، عدد خواجه و غلام سیاه؛ هشتم، عدد کنیز سیاه؛ نهم، عدد دایه و خدمتکار و گیسوسفید، یعنی زنانی که از فقر و پریشانی برای این خدمات در خانههای مردم میمانند؛ دهم، تعداد نوکرهای مردم، یعنی اشخاص معطله که از علوم و حرف و صنایع بیبهره ماندهاند و محض عجز و قصور خود نوکری اختیار نمودهاند و متدرجا تعدادشان در تزاید میباشد؛ یازدهم، عدد بیوت؛ دوازدهم، عدد قاجار از صغیر و کبیر؛ سیزدهم، عدد اشخاصی که تهرانیالاصل میباشند یا در تهران متولد شدهاند از صغیر و کبیر و ذکور و اناث؛ چهاردهم، عدد اشخاص اصفهانی؛ پانزدهم، عدد اشخاص آذربایجانی؛ شانزدهم، عدد طلابی که در مدرسهها متوقف میباشند؛ هفدهم، عدد اشخاصی که در تابستان حکما به ییلاق میروند؛ هیجدهم، عدد اشخاص ناقصالاعضا مثل کور و عاجز و مفلوج؛ نوزدهم، عدد زرتشتیان؛ بیستم، عدد فرنگیهایی که در تهران متوقف هستند؛ بیستویکم، عدد ارامنه؛ بیستودویم، عدد یهودان و عدد بیوت آنها؛ بیستوسیم، عدد دکانهای خبازی؛ بیستوچهارم، عدد مساجد؛ بیستوپنجم، عدد مدارس؛ بیستوششم، عدد تکایا؛ بیستوهفتم، عدد حمامهای عام؛ بیستوهشتم، عدد کاروانسراهای تجارتی و غیر تجارتی؛ بیستونهم، عدد یخچالها؛ سیام، عدد دستگاههای کورهپزی؛ سیویکم، عدد اصطبلهای خاص.
در تشخیص عدد نفوس بسیار مفید است که سن مردم و حرفه و پیشهی آنها را نیز معلوم کنیم ولیکن در نوبت اول کمال صعوبت را داشت.
خلاصهی تعداد نفوس به قرار زیر است
عدد کل نفوس که در دارالخلافه مقیم و متوقف میباشند صدوپنجاهوپنج هزار و هفتصدوسیوشش نفر است. از این جمله، هشتهزار و چهارصدوهشتاد نفر سپاهاند؛ صدوچهلوهفت هزار و دویستوپنجاهوشش نفر رعیت. پنج هزار نفر از جملهی سپاه سرباز است و هزار و صدوچهلوهشت نفر غلام پیشخدمت و غلام حاضر رکاب مبارک، و هفتصد نفر توپچی، چهارصدوبیست نفر سوارهی نصرت، سیصد نفر سوارهنظام، صدوپنجاه نفر زنبورکچی، صدوسیوسه نفر موزیکانچی، صدوبیستویک نفر غلام مخصوص.
اما رعیت منقسم است میان شش محله: جمعیت ارگ مبارک سلطانی، سه هزار و چهارده نفر؛ محلهی عودلاجان، سیوشش هزار و چهارصدونودوپنج نفر؛ چالهمیدان، سیوچهار هزار و پانصدوچهلوهفت نفر؛ سنگلج، بیستونه هزار و ششصدوهفتادوسه نفر؛ محلهی بازار، بیستوشش هزار و ششصدوهفتادوچهار؛ و محلات خارج شهر، شانزده هزار و هشتصدوپنجاهوسه نفر.
از جمله کل نفوس رعیت، صدویک هزار و هشتصدونودوسه نفر صاحبخانهاند و منزل از خود دارند و چهلوپنج هزار و سیصدوشصتوسه نفر اجارهنشین. و از جملهی رعیت، پنجاهوسه هزار و نهصدوهفتادودو نفر مرد بزرگ است و پنجاهودو هزار و سیصدوپنجاه نفر طفل و نوزده هزار و دویستوشصتونه نفر جوان. و از جملهی مردان بزرگ، چهلودو هزار و ششصدوچهلوهشت نفر آقایان و کسبه و ارباب حرفه و صنعتاند و هفتصدوپنجاهوشش نفر خواجه و غلام سیاه و ده هزار و پانصدوشصتوهشت نفر نوکر. از جملهی زنان بزرگ، چهلوشش هزار و شصتوسه نفر زنان محترمه و زنان کسبه و تجارند و دو هزار و پانصدو بیستوپنج نفر کنیز سیاه و سه هزار و هشتصدودو نفر خدمتکار. و از جمله عدد نفوس رعیت، دو هزار و هشت نفر قاجارند، سیونه هزار و دویستوچهلوپنج نفر تهرانی، و نه هزار و نهصدوپنجاهوپنج نفر اصفهانی، و هشت هزار و دویستویک نفر آذربایجانی، و هشتادوهفت هزار و هشتصدوچهلوهفت نفر متفرقه مثل کاشانی و شیرازی و عراقی و غیره ولیکن بیشتر از اهل کاشاناند.
.