قربان‌تان، پاپا نامه‌های دکتر محمد مصدق به پسر و نوه‌اش، احمد و محمود نوشته: زمان انتشار:

در باره این نوشته
نامه‌های دکتر مصدق، به کوشش محمد ترکمان، نشر هزاران، 1374
محمد مصدق هم که باشی، در نقش پدر همان دغدغه‌هایی را داری که پدران دیگر دارند و حتی بیشتر. مسائلی مثل مدرسه و دانشگاه و یافتن شغل و کسب درآمد فرزندان تا سلامتی و چگونگی گذران زندگی و ازدواج و رسیدن نوه‌ها و مانند اینها تا روزی که پدران زنده‌اند جسم و جان‌شان را درگیر می‌کند و، حتی بیش از آن، همیشه به این فکر می‌کنند که بعد از من چه بر سر فرزندانم خواهد آمد. از دکتر مصدق نامه‌های فراوانی به جا مانده که موضوع برخی از آنها مسائل خانوادگی است. در نامه‌هایی که می‌خوانید، دکتر مصدق هم پسرش احمد و نوه‌اش محمود را راهنمایی می‌کند و هم سفارش می‌کند تا همه‌ی اعضای خانواده چه در زمان حیاتش و چه بعد از آن مراقب یکدیگر باشند و نگذارند به هیچ‌یک سخت بگذرد.

محمد مصدق| 1344

قربان محمود عزیزم
کاغذ اول اکتبر رسید و موجب خوشحالی من گردید. از اینکه حالت به‌حمدالله خوب است شاکرم و از اینکه از اوضاع و هوا ناراضی هستی، چون هنوز عادت نکرده‌ای نمی‌توانم چیزی بنویسم. البته هوا و آفتاب ایران در انگلستان نیست ولی در عوض معلوماتی پیدا می‌کنی که به درد این مملکت بخوری و چندی هم که عادت بکنی دیگر خیلی ناگوار نخواهد بود و من یقین دارم که روز به روز به وضعیات آنجا انس خواهی گرفت. در خصوص رادیو هرچه معمول مدرسه باشد باید عمل کنی. البته به یک دانش‌آموز نمی‌شود چیزی داد که دیگری از داشتن آن محروم باشد. همه باید یک جور و یک طریق زندگی کنند و فرقی بین عده‌ای که در یک مدرسه‌ زندگی می‌کنند نباشد. اگر این رویه معمول نشود، پسر یک لردی ممکن است خیلی چیزها داشته باشد که تو نسبت به آنها به دیده‌ی حسرت بنگری.
باری بیش از این چه بنویسم که تو بسیار عاقل و باهوشی و می‌دانم که هر چه بگویم قبول می‌کنی. از حال من بخواهی به ‌قدری گرفتارم که حد ندارد. از اخبار خود همیشه برایم بنویس و مکاتبه سبب می‌شود که معلومات ایرانی را فراموش نکنی. خیلی دلم برایت تنگ شده ولی تحصیل و تربیت از هر چیز برایت مفیدتر است. قربان محمود جون عزیزم بروم./ پاپا

محمود عزیزم
شنیدم به مرض آپندیسیت مبتلا شده‌ای و شیرین به جای اینکه کسب تکلیف از تهران بکند تو را به بیمارستان برده و بعد از خاتمه‌ی کار به تهران اطلاع داده است که این خبر مرا از دو جهت بسیار خوشحال نمود. اول اینکه عمل به‌ خوبی انجام شده و مرض به ‌کلی مرتفع شده است. دیگر اینکه قسمت این بود زنی نصیبت شود که در این سن و سال به قدر یک خانم عاقل و هفتاد سال تجربه دارد و بدون سروصدا و ایجاد قیل‌وقال وظیفه‌ی خود را خوب انجام نمود و بعد از اینکه کار خاتمه یافت از سلامتت همه را مطلع و مستحضر نمود. الحق که کاری بسیار خوب کرده و قدر چنین خانمی را همه باید بدانند و می‌دانند. از طرف من شیرین عزیزم را ببوس. خواهانم که هر دو سال‌های بسیار سلامت به سر ببرید و هیچ‌وقت دچار هیچ مرض نشوید./ پاپا

قربان احمد عزیزم
نوشته راجع به خدوج رسید. یک حرف منصوره صحیح بود که گفت اگر اولاد شما طرف اعتماد هستند برای خدوج نباید نگران باشید. چنانچه هستید هر نوشته‌ای هم که بدهند به آن ترتیب اثر نخواهند داد. اکنون که این نوشته را همه امضا کرده‌اید و یقین دارم که در حق خدیجه از هرچه برآید مضایقه نمی‌کنید خاطرم به ‌کلی راحت شده. خداوند شما را نگه‌ دارد که بعد از من خواهر خود را راحت نمایید. نوشته را می‌فرستم که چهار عکس هم از آن بردارید که اصل آن جزو کاغذهای خود من باشد و عکس‌ها نزد شما چهار نفر بماند که بدانید چنین تعهدی در حال حیات من کرده‌اید./ پاپا

احمد عزیز
راجع به خواستن حساب از اشرف، مقصود فقط توجه اوست به زندگی، چون که همیشه پدر و مادری نیستند که کفیل خرج اولاد بشوند. اولاد خود باید پدر و مادر دیگران بشوند. اشرف می‌توانست با همین پول یک خانه‌ی کوچک برای خود بخرد که اکنون اجاره نکند و اسبابش به کولش نباشد، از یک خانه به خانه‌ی دیگر برود. من اصرار ندارم که به من حساب پول خود را بدهد. می‌خواهد بدهد می‌خواهد ندهد.
تو خودت می‌دانی که وضع زندگی من چیست و اکنون حتی برای تهیه وجه خدوج نمی‌دانم چه کنم. اشرف هم اولاد من است، اگر نداشته باشد باید به او هم بدهم. برای خدوج که پول تهیه کردم، از همان پول اشرف مخارج ایاب و ذهاب خود و دیدار حکیم و چنانچه در یک بیمارستانی هم باید چند روز بماند حساب کند، ولی برای توقف در سوئیس دیگر وجهی نیست که من بدهم. به‌ سلامتی هرچه زودتر پس از معاینه‌ی حکیم و گرفتن دستور برگردد و در ایران زندگی کند./ پاپا

احمد عزیزم
من به زندگی خود امیدوار نیستم، نمی‌دانم چه می‌شود که این فکر در من تقویت می‌شود. راجع به خانه‌ها، محلی که در خیابان فردوسی است چون ساختمان جدید نیست اگر ارزان تمام شود از همه بهتر است. در هر حال این روزهای آخر عمر من کاری بکنید که من به آرزویی که دارم برسم و آن این است: ملکی خریداری کنم وقف بیمارستان کنم و منافع آن مادام‌العمر حق خدیجه باشد. این دختر که در زندگی نتوانست کاری بکند شاید طوری پیش بیاید که برای کار موفق شود و اجر اخروی ببرد./ پاپا

دکتر محمد مصدقدرباره نویسنده

محمد مصدق (زادهٔ ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ [ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ مشهور به دکتر مصدق و ملقب به مصدق‌السلطنه، سیاستمدار، حقوقدان، نمایندهٔ هشت دوره مجلس شورای ملی، استاندار، وزیر و دو دوره نخست‌وزیر ایران بود. محمد مصدق نخستین ایرانی دارندهٔ مدرک دکترای رشته حقوق است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *