پدر و مادر دینا دایکمن خانهی کودکیهایش در آیووا را وقتی هفتادوچندساله بودند، سال ۱۹۹۰، فروختند. به خانهی روستایی قرمز روشنی در همان شهر نقل مکان کردند و با مبلمان قدیمیشان پرش کردند. دایکمن، عکاسی که آن زمان سیوچندساله بود، بازدیدهای مکررش را صرف مستندسازی زیباییهای ایام بازنشستگی پدر و مادرش کرد. پدرش، که زمانی مدیرپروژهی شرکت فرآوری غلات بود، به گوجهفرنگیهای حیاطپشتی رسیدگی میکرد. مادرش جوجه سرخ میکرد، پای ریواس درست میکرد و سبزیجات تازه را فریز میکرد تا مدت طولانیتری بمانند. پشت بیوک آبیشان را در هر مراسم یادبودی پر از گل میکردند و برای تزئین گورها تا قبرستان محلی میراندند.
پدر و مادر دایکمن مثل خیلی از پدر و مادرهای دیگر در حومه، موقع خداحافظی با دخترشان، بیرون خانه میایستادند تا وقتی سوار ماشین از آنجا دور میشد بدرقهاش کنند. روزی در سال ۱۹۹۱، دایکمن فکر کرد در این حالت از آنها عکاسی کند و آگاهی روزافزونی که میگفت این سالهای آرام تا ابد دوام نمیآورند الهامبخشش شد. آن صبح، مادر دایکمن شلوارک نیلی و بلوز صورتی روشن پوشیده بود و پدرش با شلوار بژ پشت سرش روی چمنها و سایهی نصفهنیمهی درخت افرا ایستاده بود. توی عکس دست تکان میدهند. دایکمن در عزیمتهای بعدی، تا بیش از بیست سال بعد، از پدر و مادرش در همان لحظه عکس میگرفت، شیشهی ماشینش را پایین میآورد و لنز را به طرف خانهشان میگرفت. مادر دایکمن دخترش را به خاطر عکاسی بیوقفه سرزنش میکرد و میگفت: «دینا، اونو بذار کنار.» با این حال هر دویشان او را تا بیرون خانه همراهی میکردند.
دایکمن در مجموعه پرترههای عزیمت و دست تکان دادن، که مثل آلبوم خانوادگی عمل میکند، نزدیک به سه دهه وداع والدینش را به ترتیب زمانی و ماهرانه کنار هم جمع کرده است. (در سال ۲۰۰۹، بخشی از مجموعه را با عنوان ۲۷ خداحافظی چاپ کرد.) هر عکس سنت وفادارانهی والدینش را تکرار میکند. پدر و مادرش در شبهای بارانی به گرمای پارکینگ پناه میبرند و وقتی هوا بهتر است زیر پیشآمدگی لبهی بام میخندند. تابستانها از مسیر جلوی پارکینگ بوسه میفرستند. زمستانها شال گردن میپیچند و پشت کپههای برف میایستند. ناگزیر، پیر میشوند. تعداد کمی از پرترههای دایکمن طوری کادربندی شده که داخل ماشین عزیمت و پیشرفت موازی زندگی خودش را هم نشان دهد ـ دستی که لنز دوربینش را نگه میدارد و گاهی در آینه بغل دیده میشود در نهایت حلقهی ازدواجش را کنار میگذارد. در عکسهای اول موی به هم گوریدهی گوشهای سگی پیر و تصویر تار پسربچهاش پیداست. در عکسهای آخر، پسر بزرگ شده و پشت فرمان در مسیر ماشینرو دنده عقب میرود و دایکمن روی صندلی مسافر از والدین سالخوردهاش عکس میگیرد.
اول پدرش اواخر سال ۲۰۰۹ فوت کرد و اوت همان سال آخرین باری بود که در مجموعه ظاهر شد. در آخرین عکسش، خودش را بین سپر ماشین و زنش جا داده، یک دست را به عصای چهارپایه تکیه داده و با دست دیگر خداحافظی میکند. مادر دایکمن چند هفته بعد از مرگ پدرش گفت: «دیگه عکس نگیر، دینا.» اما اعتراضش ملایم بود. دایکمن تا سال ۲۰۱۷ که مادرش به خانهی سالمندان رفت، بیرون خانه از او که گاهی همراه خویشاوندان بود عکس گرفت. هرچند کهولت باعث چروکیده شدن دستهایش شده بود، همچنان دست تکان میداد. اواخر همان سال در خواب فوت کرد.
بیشتر عکسهای عزیمت و دست تکان دادن فوری و بداههاند که در لحظات کوتاه قبل از راه افتادن ماشین گرفته شدهاند. دایکمن فقط برای عکس آخر که از مسیر ماشینروی خالی گرفت وقت بیشتری داشت. بعد از مراسم خاکسپاری مادرش، سهپایهای در خیابان گذاشت و از خواهرش که در استارباکس نزدیکی منتظرش بود پنجاه فریم عکس گرفت. بهار گذشته، پسرش خانهشان در کلمبیا، میزوری را ترک کرد تا بعد از دانشگاه برای اولین شغلش به شرق برود. وقتی ماشین را که در مسیر ماشینرو ایستاده بود پر از وسایل کردند، به مادرش نگاه کرد و پرسید: «نمیخوای عکس بگیری؟» دایکمن که کمی تعجب کرده بود با عجله به خانه رفت تا دوربینش را بیاورد و برای اولین بار در آیینی قدیمی نقشی تازه بپذیرد.