ادربزرگی که آینه دستش گرفته و به چینوچروکهای صورتش نگاه میکند و بعد با آهی از جوانی و زیباییاش میگوید تصویری آشنا یادمان میاندازد. اینکه همه کموبیش افسوس آن روزهایی را میخورند که شادابی چیزی بدیهی بود. این روزها آدمها زودتر یادشان میافتد تا از این نشانههای پیری جلوگیری کنند. در مطبهای زیبایی گوش تا گوش آدم نشسته که خط کوچکی را محو کنند. رد بخیهها را کمرنگ کنند و موها را پرپشتتر کنند. همهی اینها یکجور تلاش برای به تعویق انداختن آن روزی است که بالاخره میرسد. میشود دورش کرد اما پذیرفتن این تغییرات خودش لذت بردن از حال زندگی است ...
ادامه نوشته