قسمت بزرگی از خاطرات کودکی من متعلق به زمان و آدمهایی است که بهسختی حتا یک بار آنها را دیدهام. مادر و پدر جنگزدهام با برادرهایم از خرمشهر راهی بندرعباس شدند و سیزده سال بعد من آنجا به دنیا ... ادامه نوشته
چرا من را به دنیا آوردی؟ نسیم مقدس ن سؤالی است که بارها و بارها، خصوصاً زمانی که عرصه بر من و خواهر و برادرم تنگ میشد، از مادرم میپرسیدیم و طفلک مادرم، که هرگز نمیتوانست با مجموعهای از ... ادامه نوشته
در سرزمین بچههای قدونیمقد بچه در جایی پناه گرفته که در آن خلق شده است. تا کوچک و ناتوان و ناقصالاعضاست به رزق و روزی خود که خون است و از مشیمه دریافت میکند قناعت ورزیده امرار معاش ... ادامه نوشته
یک سال پیش در زمانهی کرونا در قارهای دور در اتاقی تنها که فقط پدر بچه کنارم بود او را به این دنیا آوردم. مادر شدم و او شد بچهی من. اولین چیزی که تجربه کردم سرخوشی شگفتی بود ... ادامه نوشته
اول. گلهای رز و گلهای صدتومانی دارم به دو عکس نگاه میکنم. یکی نسخهی رنگروغن پرترهی درخشان اَنگْرِ نقاش از لویی فرانسوا برتَن از سال ۱۸۳۲ است؛ پرترهی مردی درشتاندام و هیکلی در دههی هفتم زندگیاش که ... ادامه نوشته
تيم فولي در 27 ژوئن 2010 بيست ساله شد. به همين مناسبت والدينش او و برادر کوچکترش الکس را براي ناهار به يک رستوران هندي در نزديکيهاي خانهشان در شهر کمبريج ايالت ماساچوست بردند. هر دو برادر کانادا به ... ادامه نوشته
28دسامبر ۱۸8۹(7 دی 1268) امروز شاه یکی از دخترانش را به عقد عزیزالسلطان عزیزدردانهی خود درمیآورد. عزیزالسلطان دوازده سال و اخترالدوله دختر شاه هشت سال دارد. من در تماشای صف پیشخدمتانی که با مجموعههای بزرگ هدایای این عروسی را ... ادامه نوشته