کار

کاری به کارم نداشته باشید برش‌هایی از نامه‌ی عارف قزوینی به یکی از دوستانش

از دیدن عکس من در مجله‌ی دختران ایران با نهایت تاسف اظهار تعجب کرده بودید که چرا به این زودی شکسته شده‌ام. بسیار بجا بود تعجب کنید از اینکه تاکنون زنده‌ام. همین‌قدر می‌دانم هرکه به جای من بود حالا ... ادامه نوشته

همه‌ی مردان شاه گزارش جهانگرد فرانسوی قرن هفدهم درباره‌ی مشاغل درباری ایران

اگرچه شاه ایران بر متجاوز از دوازده مملکت یا قلمرو وسیع که همه‌ی آنها در قدیم بوده‌اند و هر یک برای خود سلطانی دارند حکومت می‌کند معهذا بجز شاه عنوان دیگری ندارد ولی شاه ایران شاهی است که بر ... ادامه نوشته

شیفت ‌شب عكس‌های آدام پاپه از شغل‌های شبانه‌ی نیویورک

  اسکای مَسترسون، قمارباز شیک‌و‌پیک و شب‌زنده‌دارِ فیلم مردان و عروسک‌ها، این آواز را می‌خواند: «زمان محبوب من در شبانه‌روز وقت تاریکی است، ساعت‌ها قبل از طلوع آفتاب. وقتی خیابان مال پاسبان و رفتگر و جارویش است و خواربارفروش‌ها ... ادامه نوشته

مجسمه‌ی ابدی

چهارم ژوئیه روز اول کلاس‌ها بود و یک گروه استاد دانشگاه که بیشترشان آمریکایی بودند تدریس به دویست‌وهفتاد مرد جوان اهل کره‌ی شمالی را شروع کردند. هرچند انگار کسی متوجه‌ کنایه‌ی قضیه نبود. هیچ خبری از قرمز و سفید ... ادامه نوشته

زودتر خودت را اخراج کن

  روز مصاحبه، از در که باز بود وارد اتاق بزرگی شدم. ته اتاق یک پیشخان بود که می‌بایست منشی‌ای پشتش نشسته باشد ولی کسی نبود و صندلی‌ای هم پشت پیشخان نبود. سلام کردم و چند دقیقه‌ای طول کشید ... ادامه نوشته

بیستوری

این کار را در کلاس حیوانات آزمایشگاهی یاد گرفته بودم. موش سفید را روی پا می‌گذاشتم. می‌ترسید و به روپوش سفیدم می‌چسبید. بعد با دو انگشت گوش‌هایش و دمش را هم با بقیه انگشت‌ها می‌گرفتم، پوست شکم را بالا ... ادامه نوشته

فیلسوفیدگی

  تازه یکی دو ماهی بود در سنت‌اندروز اسکاتلند زندگی می‌کردم و چون هنوز به چم و خم کار آشنا نبودم اینترنتی خانه‌ای کرایه کرده بودم در لوکرز که گمان می‌کردم یکی از محلاتِ سنت‌اندروز است و وقتی رسیده ... ادامه نوشته

اصل نخر‌ید‌ روا‌یتی از ناشران غیرمجاز در پرو

مارس پارسال، رودریگو روسالس، مدیر شعبه‌ی پروی پلنتا، ناشر بین‌المللی، تماسی اضطراری از مادرید دریافت کرد. نسخه‌ی غیرقانونی رمان برنده تنهاست را در خیابان‌های لیما دیده بودند. روسالس جا خورده بود. پائولو کوئلیو در پرو (و همه‌جا) از پرفروش‌های ... ادامه نوشته

بِجارکار روایتی از سه ماه کار مردان و زنان گیلانی روی زمین

احمد باهری پدرم کدخدا بود و خان، وقت کار که می‌شد از دور کارگرها را نگاه می‌کرد و یکدفعه یکی‌شان را صدا می‌زد که بیاید بالا. «پیرهنِ آبی، سومی از چپ.» می‌گفت سست کار می‌کند و اگر بماند بقیه ... ادامه نوشته

به شیوه‌ی رابینسون کروزوئه

برگشتن به ایتالیا اواخر دسامبر ۱۹۴۰، فرصت جمع شدن با عزیزانم را در آن دوره‌ی حساس تاریخی به من داد اما فهمیدم نمی‌توانم کار کنم. تصمیم گرفتم طبابت کنم، البته به صورت غیرقانونی و مخفیانه چون این کار هم ... ادامه نوشته

آشغال‌های دوست‌داشتنی‌ روایت یک شبانه‌روز جمع‌آوری، تفکیک و بازیافت زباله

خرابه‌ها، انبارها، دخمه‌ها، سوله‌ها، گودها و همه‌ی مکان‌های بی‌قانون، بعد از مدتی خاصیت رهاشدگی پیدا می‌کنند. مثل شهری بی‌تاریخ که شهروندانی بدون حافظه و یله رهبری‌اش می‌کنند، سرشار از وحشت و لذت. جایی پر از معجون نایابی از آزادی ... ادامه نوشته