

سه حرفی همیشه حاضر یک تجربه: عشق
جملهای هست که میگوید: «عشق به کسی که چیزی ازش نمیدانیم آسانترین عشق است.» عشق اولِ خیلی از ما همینطوری شروع شده. با یک نگاه، یک حرف یا یک کار سادهی معشوق گرفتارش شدهایم. حسی ته دلمان وول خورده و راه خیالبافی را باز کرده تا به معشوق پروبال دهیم و او را آنطوری که میپسندیم در ذهن بسازیم. عشق اول سنوسال و منطق نمیشناسد، بلد نیستیم چطور باید به معشوق برسیم و حتی به این فکر نمیکنیم که بعد از وصال قرار است چه اتفاقی بیفتد. بیشتر دوست داریم در حالوهوای عشق باشیم، غرق خیالات شیرین شویم، دنبال راههایی برای جلب توجه معشوق باشیم و کارهایی کنیم که خوشایندش باشد. شاید عشق اول به وصال نرسد اما انگار ردش تا همیشه در قلبمان میماند؛ یادمان هست اولین بار دلمان کی لرزید، چطور عاشق شدیم، چطور با غم از دست دادن کنار آمدیم و بعد از همهی اینها حس کردیم ما هم بزرگ شدهایم و به دنیای بزرگسالی با همهی شیرینیها و تلخیهایش پا گذاشتهایم. ... ادامه نوشته