روایت‌های مستند

طلسم عشق در پی عشق نبودن

در پی عشق بودن زنانه است یا مردانه؟ دنبال عشق گشتن، ساختن عشق، صبر کردن برای عشق بیشتر مفاهیمی زنانه به نظر می‌رسند. انگار همه‌ی این‌ها را فقط یک زن می‌تواند انجام بدهد. اما تصویر آن زنی که عشق را می‌سازد چگونه است، آن زنی که عشق را می‌یابد و برایش صبوری می‌کند. در این ناداستان آلیس درایور با جست‌وجو در بازار عشق مکزیکوسیتی تصویر فریدا کالو را می‌سازد، نقاش زن تاثیرگذار قرن بیستم را که به خودنگاره‌ها و زندگی‌های عاشقانه معروف بود. ... ادامه نوشته

آمالیا چند نامه‌ی عاشقانه

گوییدو گوتزانو و آمالیا گولیلمینتی، هر دو شاعر و هر دو اهل تورین‌‌‌‌‌‌، به فاصله‌ی دو سال به دنیا آمدند (گوییدو در 1883 و آمالیا در 1881). آشنایی این دو در 1906 در انجمنی فرهنگی ادبی به نام «انجمن فرهنگ» و چنان‌که در متن نیز به آن اشاره‌ می‌شود از طریق شعر رخ داد. به این صورت که گوییدوی جوان مجموعه اشعار خود را با عنوان مسیر پناهگاه برای آمالیا فرستاد و او نیز در پاسخ مجموعه اشعار خودش یعنی باکرگان شوریده را به او تقدیم کرد. گوییدو از همان نخستین برخورد با اشعار آمالیا به شدت شیفته‌شان شد و آن مجموعه را این‌گونه توصیف کرد‌: «به خواننده این احساس دست‌ می‌دهد که چند لحظه‌ای به باغی در یک صومعه وارد شده و در هر پیچ‌و‌خم مسیر، در میان بوته‌‌‌‌‌های گل سوسن و طاق‌‌‌‌‌های گل سرخ، دسته‌‌‌ای از دوشیزگان را‌ می‌بیند که از برابرش‌ می‌گذرند و نوعی مرثیه‌‌‌‌‌‌ی شهادت یا ترانه‌‌‌‌‌‌ی امید را به آواز‌ می‌خوانند.» اما نظر اولیه‌‌‌‌‌‌ی آمالیا نسبت به اشعار گوییدو تا این اندازه سرشار از تحسین نیست، او درباره‌ی مجموعه‌ی مسیر پناهگاه این‌طور نظر‌ می‌دهد: «من در اثر شما هنوز طعم دلنشین هنر را احساس‌ نمی‌کنم، فقط‌ می‌توانم جوهره و روح شعرتان را لمس کنم، روحی تا حدی تلخ و کمی رنجور و ناخوش‌احوال.» از این پس میان این دو رابطه‌ی دوستانه و عاشقانه‌‌‌ای شکل‌ می‌گیرد که بیش از هرچیز در نامه‌هایی که برای یکدیگر‌ می‌نویسند نمود‌ می‌یابد. از نوشته‌‌‌‌‌های معدودی که درباره‌ی رابطه‌ی این دو وجود دارد این‌طور استنباط‌ می‌شود که آمالیا و گوییدو فقط مدت کوتاهی را در اواخر 1907 با یکدیگر سپری کرده‌اند. دیداری که علی‌رغم اشتیاق شدید آمالیا دیگر هرگز تکرار نشده است، حتی در 1912، زمانی که گوییدو سرانجام به میل خود برای دیدار اعتراف‌ می‌کند. گوییدو گوتزانو سرانجام در 1916 در سی‌و‌سه سالگی از بیماری سلی که از حدود 1904 با آن دست‌و‌پنجه نرم‌ می‌کرد درگذشت. آمالیا اما تا اواخر 1941 زنده ماند و سرانجام ابتلا به نوعی عفونت خونی سبب مرگش شد. نوشته‌ها این‌طور نشان‌ می‌دهند که آمالیا سال‌های آخر عمر را در تنهایی سپری کرده است. ... ادامه نوشته

آرمان‌تن تن ما در عشق چه می‌شود

وقتی عاشق می‌شویم، تن ما چه می‌شود؟ آیا چیزی فرای این نیاز تنانی وجود دارد؟ آیا واکنش‌های شیمیایی مغز فارغ از کالبد معنی دارد؟ در طی تاریخ همیشه این سوال بی‌جواب بوده که آیا ما عشق را فقط در مغزمان حس می‌کنیم یا آن‌جور که قدما می‌گفتند در قلب‌مان احساسش می‌کنیم و تن‌مان تابعی از این احساسات است یا اینکه با تن عاشق می‌شویم و بعد مغز محاسبه‌های دیگر را انجام می‌دهد و عشق را به کلماتی قابل فهم تبدیل می‌کند. در این جستار میشل فوکو از جای تن در معادله‌ی عشق حرف می‌زند. ... ادامه نوشته

کلام‌های محبت نامه‌های عاشقانه‌ی فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان

کی نامه‌ی عاشقانه می‌نویسیم؟ کی حمل احساسات‌مان را به کلمات مکتوب می‌سپاریم؟ کی فکر می‌کنیم دیگر نمی‌شود در کنار هم از کلمه به همان معنایی که در سرمان است استفاده کنیم؟ نامه‌های عاشقانه، آنها که نه از سر اجبار و در دوری که در نزدیکی و همراهی نوشته می‌شوند، شکل نهایی رابطه‌اند. اینکه ما با همیم اما کلمات پلی برای ما نیست. این ناتوانی عاشقانه حتی در مکتوبات آنها که در استفاده از کلمات متبحرند هم وجود دارد، نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان همین قدر الکن، همین قدر ناتوان، همین قدر عاشقانه است. عشقی در استیصال ارتباط. ... ادامه نوشته

ورزش قدیسین چطور می‌شود بدون خشونت راگبی بازی کرد

ویرجین راگبی اولین بار در فرانسه پا گرفت. کشیش میشل دورت «نوتردام دوراگبی» را در کلیسایی ویرانه بنا کرد و نمازخانه‌اش را محراب راگبی خالص در جهان کرد. راگبی خالص لمس توپ و ضربه‌ زدن به آن بدون خشونت‌های رایج این رشته است. ویرجین راگبی در آرژانتین طرفدارهای زیادی دارد، ورزشی که پیامش این است «در خیر بیامیزید» و در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها جوری به آن علاقه دارند که هر زندان چندین تیم ویرجین راگبی دارد. خلاف‌کارهای واقعی، قاتلان، قاچاقچی‌های مواد مخدر و اراذل در بازی جوری رام می‌شوند انگار هیچ‌وقت جز در این بازی زاده نشده‌اند. دعای روی جامی که به تیم اول می‌دهند این است «در کلاهبرداری هستی، قهرمان بازی بزرگ باشید.» ... ادامه نوشته

مایکل جردن هنوز اینجا است بازنشستگی یک اسطوره

بازنشستگی برای آدم‌های معمولی مثل پدر و مادر خودمان هم جانکاه است. چیزی که سال‌ها چشم‌انتظارش بوده‌اند اما وقتی سر می‌رسد دیگر هیچ جذابیتی ندارد. آدم آن‌همه فراغت می‌خواهد چه‌کار؟ آدمی که یاد گرفته هر صبح یک کار را، هر چه‌قدر هم حوصله‌سربر، بکند حالا با نداشتنش چطور کنار بیاید؟ اینها درباره‌ی آدم‌های معمولی بود اما بازنشستگی برای اسطوره‌ها چه حالی دارد؟ کسی که همیشه در مرکز توجه بوده و جمع افتخارات و مدال‌هایش شمردنی نیست. او با روزهای خالی‌اش چه می‌کند، با نداشتن آن‌همه هیجان و توجه؟ ناداستان پیش‌رو روایتی است از بازنشستگی اسطوره‌ی فراموش‌نشدنی بسکتبال، مایکل جردن. ... ادامه نوشته

قصه‌‌ی آشپزها آشپزها چه کسانی هستند؟

به نظر می‌رسد آشپزها، آدم‌هایی باشند بدون گذشته، با غدد چشایی از کار افتاده، ترسان از قضاوت مردم و معتمدبه نفس. آدم‌های خوش‌قلب و بدخلق. این کلیشه‌ی آشپزهاست، آنها که ما را سیر می‌کنند اما خودشان دیگر حوصله‌ی چشیدن هیچ‌چیز را ندارند. این مجموعه عکس را پائولو ساکی از آشپزهای ایتالیایی برای مجله‌ی ناداستان به صورت اختصاصی گرفته. ... ادامه نوشته

ارباب مزه‌ها سرآشپزی که طعم‌ها را نمی‌فهمد

پشت درهای همیشه بسته‌ي آشپزخانه‌ی رستوران‌ها، دنیایی رازآلود وجود دارد. دنیایی که پادشاه آن کلاه و روپوش سفید می‌پوشد و با چند حرکت ساده، خوراکی‌ها را جادو می‌کند و مزه‌های شگفت‌انگیز را در بشقاب‌های رنگی بیرون می‌فرستد. گرنت آکتز یکی از این پادشاه‌هاست، از آشپزهای تراز اول آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌های بی‌شمار. اما فقط این نیست. سرنوشت با زندگی آکتز، بازی عجیبی کرده است. دی.‌تی.‌مکس بیوگرافی‌نویس و از نویسندگان ثابت هفته‌نامه‌‌ی نیویورکر مدتی طولانی را با او گذرانده تا بتواند این متن را درباره‌اش بنویسد. ... ادامه نوشته

طعم احساس گفت‌وگو با دُمینیک کِرِن، سرآشپز فرانسوی

دمینیک کِرِن مسیر کلیشه‌ای دستیابی به شهرت در صنعت آشپزی را نپیمود. به جای رفتن به مدرسه‌ی آشپزی یا کار در آشپزخانه‌های پاریس، مدرکی در زمینه‌ی کسب‌و‌کار از آکادمی تجارت بین‌المللی گرفت و به سان‌فرانسیسکو نقل مکان کرد. در بدو ورود عاشق سان‌فرانسیسکو شد. آنجا زیر نظر جرمیا تاور ـ اسطوره‌ی آشپزی ـ و مارک فرانتس در رستوران ستاره‌ها که حالا تعطیل شده کار می‌کرد. ستاره‌ها رستورانی با هدف آموزش بود که زمینه‌ی ظهور سرآشپز‌های عالی را فراهم کرد. دو سال بعد دمینیک به اندونزی رفت و نخستین سرآشپز اجرایی زنی بود که در هتل اینترکانتیننتال جاکارتا مشغول به کار شد. دمینیک آنجا نخستین ستاره‌ی میشلن خود را به دست آورد. کرن بر آن شد تا جایی راه بیندازد که حال‌و‌هوای یک اجتماع را داشته باشد و «اعضایش مثل خانواده صمیمی باشند»، پس به سان‌فرانسیسکو بازگشت و آتلیه‌ی کرن را در سال ۲۰۱۱ گشود. غذاهای کرن بسیار نوآورانه، اکثرا غذاهای دریایی،‌ و حاصل ترکیب مواد غذایی سنتی فرانسوی و سبْک مدرن آشپزی آمریکایی‌اند. منو غذاها ـ که کلا به زبان شعر نوشته شده ـ مدام تغییر می‌کند. مثلا ممکن است مشتری در منو با چنین بیتی مواجه شود: «آب دریا را نوازش می‌کنم و صدف را کنار گوشم می‌گذارم.» غذای مربوط به این خط شعر خاویار، توتیای دریایی و صدف است که از «برف» (خامه‌ی تازه) با طعم خیار پوشیده شده. سال ۲۰۱۲، شهرت دمینیک در دنیای آشپزی وارد مرحله‌ی جدیدی شد. آتلیه‌ی کرن در دومین سال فعالیت خود دومین ستاره‌ی میشلن را دریافت کرد و بدین ترتیب دمینیک نخستین سرآشپز زن در یک رستوران آمریکایی بود که به دو ستاره‌ی میشلن دست یافته بود. دمینیک ابتدای سال ۲۰۱۷ لقب «بهترین سر‌آشپز زن دنیا» را از آن خود کرد. در این گفت‌وگو به نقش خاطرات و ادبیات در غذا، احساسات مربوط به طعم، و چالش‌های زن بودن در این صنعت مردانه پرداخته شده. همچنین درباره‌ی شهرت و اینکه دمینیک چطور مانند پیکاسو اساسا سبک جدیدی آفریده و بوم نقاشی‌اش ترکیبی نوآورانه از مواد غذایی و خاطرات است صحبت شده. ... ادامه نوشته

از دنیا بریده چطور ویدیو‌گیم آدم‌ها را خانه‌نشین می‌کند

در کافه‌ نشسته‌اید و سرتان به کار خودتان گرم است که ناگهان با هوار دسته‌جمعی مشتری‌های میز کناری به خودتان می‌آیید، هنوز نمی‌دانید چه اتفاقی افتاده و در عرض چند ثانیه، انواع دلایلی را تجسم می‌کنید که باعث چنین نفیر ناگهانی در کافه شده اما بعد متوجه می‌شوید مشغول بازی‌اند و جیغ‌شان هم به خاطر بُرد یا شکست زودهنگام‌شان است. این فریادهای ناگهانی شباهت زیادی به فریادهایی دارند که وسط مهمانی‌های خانوادگی شنیده می‌شوند و منبع صدا هم اغلب یکی از اتاق‌های دربسته‌ی خانه است که هنوز پسر یا دختر خانواده برای سلام و احوال‌پرسی‌های معمول از آن درنیامده. ضمانت نانوشته‌ی هر «بازی»، چه کافه‌ای‌ها و چه خانگی‌ها، «لذت» متراکمی است که در مغز و ذات آن چمبره زده و همزمان با شروعش درست عین ابرهای باران‌زا اوج می‌گیرد. احتمالا طیف متنوع بازیکن‌ها و تماشاگران «بازی» به خاطر همین «لذت» سیال است که در یک چشم به هم زدن گرفتار می‌شوند. اما «بازی» برای آنکه بازیکنِ مشتاق یا وفاداری داشته باشد باید بتواند آنها را «غرق» کند، یعنی مناسبت‌های جهان خودش را به آنها بقبولاند. «لذت» بازی ربط مستقیمی به «غرق‌شدن» در جهان بازی دارد، جهانی که به آن پناه برده‌ایم. ... ادامه نوشته

سرگرمی غول‌آسا راهنمای کامل دیزنی‌وُرلد

دیزنی‌ورلد اسم رمز بازی است، سرزمین بازی یا آنجا که آدم‌ می‌تواند پینوکیو باشد، آدم نباشد. بسیاری از بچه‌های دنیا هر روز با آرزوی رفتن به این سرزمین بیدار می‌شوند، سرزمینی که حاکمش هستند، سرزمینی که فراموشکاری را به آنها می‌آموزد، فراموش کردن هر چیزی که در نظر بزرگ‌ترها ارزشمند است. کار و جدیت و تلاش ـ هیچ‌کدام در این سرزمین جایی ندارد و فقط لذت‌ معیار همه چیز است. در این ناداستان، جان جرمیا سالیوان درباره‌ی تجربه‌ی بازدید از دیزنی‌ورلد همراه خانواده‌اش نوشته است. ... ادامه نوشته

آشوب تاس روایتی از زندگی یک نراد

برای آدم‌هایی که زندگی‌شان را با بازی می‌گذرانند، بازی مقدمه و موخره ندارد، شب و روز ندارد، اینجا و آنجا ندارد. آنها زندگی‌شان بازی است، تمام روزهاشان را طی می‌کنند تا از بازی‌ای به بازی‌ای دیگر برسند، از اشتیاقی به اشتیاق دیگر. این ناداستان روایت زندگی یکی از بهترین تخته‌نردبازان جهان است که اسم مستعارش فلافل است. ... ادامه نوشته

کلبه‌ی میلیارد دلاری‌ بزرگ‌ترین مرکز پولشویی دنیا کجاست؟

لابد به گوش‌تان خورده که فلان فروشگاه، باشگاه ورزشی و کارخانه‌ی تولید چیپس و پفک پولشویی می‌کند. آدم‌هایی هستند که پول زیادی درمی‌آورند و باید یک‌جوری سرپوشی برای به‌دست آوردنش درست کنند. اصطلاح «پول کثیف» در رابطه با سرمایه‌دارهای خلافکار معنا می‌شود: پول هنگفتی که از راه غیر قانونی به دست می‌آید. این پول باید «شسته» شود و مراحلی را طی کند که دیگران فکرکنند از راه قانونی به دست آمده. جک هیت در این ناداستان از جزیره‌ی کوچک و ناشناخته‌ی نائورو نوشته که به خاطر خلأ قانونی بیشترین پولشویی‌‌ها در آن انجام می‌شود. ... ادامه نوشته

مسئله‌ی پس‌انداز اگر پول‌هایمان را جمع کنیم چه می‌شود؟

آیا پول کنارگذاشتن پول ما را بیشتر می‌کند؟ آیا پس‌انداز کردن باعث آسایش بیشتری می‌شود؟ فقر و بخل شبیه هم به ‌نظر می‌رسند، دهش و گشادگی هم. برای کسی که می‌‌بخشد بیشتر می‌رسد؟ برای کسی که نمی‌دهد نمی‌آید؟ اینکه به داد و دهش یا صرفه‌جویی و خساست معتقدیم. صفت‌های ما را در دهان دیگران می‌سازد، پشت‌سرمان همین‌ها را می‌گویند. و اینکه پول توصیف ما را در غیاب‌مان هم می‌سازد چیز غمگنانه‌ای است. اوسامو دازای، نویسنده‌ی ژاپنی، در این جستار از آداب پس‌انداز نوشته. ... ادامه نوشته

بار دیگر شهرهایی که دوست می‌داشتم‌ سفر به شهرهايی با نام‌های عجيب

ولین‌ بار که تصویر ماچوپیچو به چشمم خورد فکر کنم هشت نه‌ساله بودم. معبد خورشید تن‌تن را تازه خوانده بودم. جایی در داستان، پروفسور تورنسل دزدیده می‌شود و تن‌تن و کاپیتان هادوک برای نجات پروفسور به ماچوپیچو می‌روند. دنبال تصویر گشتم و فهمیدم نام این مکان جادویی پرپله ماچوپیچو است. واژه‌ی ماچوپیچو را صد باری برای خودم تکرار کردم. چنان سحری داشت که اولین جرقه‌ی نام مکان‌ها در ذهنم زده شد: من می‌خواستم به این ماچوپیچو با آن عنوان افسانه‌ای‌اش سفر کنم. از پله‌هایش بالا بروم، نفسم بند بیاید و از آن بالا جهان را نظاره کنم. جادوی ماچوپیچو نه‌تنها دست از سرم برنداشت که مدتی بعد نام جدید دیگری هم به آن اضافه شد. دهه‌ی ۶۰ بود؛ سال‌هایی که تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت و ما همه‌ی برنامه‌های معدودش را با جان و دل تماشا می‌کردیم. اولین ‌بار نام پورت سعید را در سریال بادبان‌های برافراشته شنیدم. مطمئنا همه‌ی آنهایی که دهه‌ی ۶۰ ایران را از سر گذرانده‌اند این سریال را خوب یادشان است اما نمی‌دانم نام پورت سعید هم به‌اندازه‌ای که برای من جذابیت داشت برای آنها هم داشته یا نه. از آن موقع به بعد بود که برای خودم فهرستی درست کردم از شهرها، مکان‌ها، کشورها، حتی فروشگاه‌هایی که نام‌های عجیب و غریب دارند و تصمیم گرفتم به همه‌شان سفر کنم؛ مقصدهایی که می‌دانم هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت پایانی ندارند و بعد از دیدن هرکدام‌شان جادوی دیگری برای یادآوری به نام‌شان اضافه می‌شود. ... ادامه نوشته

دریا آدم را صبور می‌کند روایتی از سفر با کشتی‌های تجاری

وقتی همسر یک دریانورد باشی و او شش تا هشت ماه از سال را در ماموریت باشد، از هر فرصتی استفاده می‌کنی تا خانواده کنار هم باشد. همسرم افسر کشتی‌های تجاری بود. آنها این امکان را دارند که در طول سال سه تا چهار ماه خانواده را همراه خودشان ببرند. من به خاطر همسرم دریانورد شدم. چند سفر با همسرم همراه شدم تا تولد پسرمان. نزدیک دو سال بعد، او هم با ما به دریا آمد. شناسنامه دریایی دارم و هر بار یک سِمَت روی آن می‌خورد؛ من یک دریانورد موردی‌ام. ... ادامه نوشته

زندگی روی ابرها ماجراهای عجيب مردی که آسمان‌پيمايی می‌کند

سفر با هواپیما همان‌قدر که برای بعضی آدم‌ها دلهره‌آور است برای بعضی بازی است. بازیِ کی بیشتر می‌تواند در آسمان بماند. حالا اگر سرتان را به سمت آسمان بچرخانید احتمالش کم نیست نقطه‌ای درخشان میان ابرها ببینید که آدم‌هایی درحال پروازند. آرزوی قدیمی حالا تبدیل شده به ابزاری روزمره برای رسیدن از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر. در این میان اما کسانی هستند که این آرزوی قدیمی در دل‌شان پایان ندارد و پرواز برایشان نه به معنای رسیدن که خود مقصد است.کسانی که همه‌ی زندگی‌شان را در آسمان می‌گذرانند. بن وافورد، خبرنگار نشریه‌ی رولینگ استون، در سال ۲۰۱۵ سراغ یکی از این شخصیت‌های غریب رفت تا گزارشی از زندگی او منتشر کند. زندگی جوانی به نام بنجامین شلپیگ که تصمیم گرفته زندگی خود را در پروازها و فرودگاه‌ها بگذراند. هر بخش این گزارش در یکی از شهرهای جهان نوشته شده. ... ادامه نوشته

شیفت ‌شب عكس‌های آدام پاپه از شغل‌های شبانه‌ی نیویورک

  اسکای مَسترسون، قمارباز شیک‌و‌پیک و شب‌زنده‌دارِ فیلم مردان و عروسک‌ها، این آواز را می‌خواند: «زمان محبوب من در شبانه‌روز وقت تاریکی است، ساعت‌ها قبل از طلوع آفتاب. وقتی خیابان مال پاسبان و رفتگر و جارویش است و خواربارفروش‌ها ... ادامه نوشته